Sunday, January 16, 2011

شمبل آرایشگر

خداییش این یِر ِ  مو حرفاش درّ و گوهره! همیشه میگه این زنها میرن تو آرایشگاه ها پولاشونو آتیش میزنن.راست هم میگه بیشتر اوقات یه کار کوچولویی رو خودمون میتونیم انجام بدیم ولی میخوایم بریم آرایشگاه.حالا از پولش که بگذریم این وقت گرفتنو وقت گذاشتنش دردسره.صد رحمت به مطب پزشکا! خلاصه امروز همسر را روانه مغازه  ای کردیم و موم اصلاح صورت خرید 1500 تومن که برای 2-3 دفعه کفاف میده حالا آرایشگاه برای یه دفعه انجامش 5-6-7 ..... تومان میگیره.به همه هم میخوام یاد بدم دیگه، والا!!!!گاهی میگم برم یه آرایشگاه بزنما. 

Monday, January 3, 2011

خماری

این همه بعد از ظهر خوابیدیم تا شب سرحال بشینیم پای نود!حالام که دیدیم پخش نمیشه!خوابمونم  نمیآد دیگه

Thursday, December 23, 2010

روز از نو روزی از نو

اولین شب یلداییه که من و یار پیش همیم وظاهرا اُدو باید طبق رسم و رسومهای رایج شب چله ای برای من بیاره، پس مجبور شدیم همه چی رو خِرکش کنیم ببریم خونه مامانم اینا، از طرفی کلی هم کار داشتیم اینجا، ولی موفق شدیم هم شب یلدا رو پیششون باشیم و هم اینکه فرداش از دستشون فرار کنیم و راه بیافتیم بیایم خونه.بماند که تو راه برگشت چقدر سوژه های بامزه داشتیم که حالا فردا می نویسم .با اینه بعد ازظهر خوابیدم باز دلم استراحت میخواد.پس فعلا

Monday, December 13, 2010

خر کیف شدن از تعریفا

هنوز این اس اُ پی کوفتی تموم نشده.همه چی آرومه ، فقط یه کم دلشوره دارم از این کار ناتموم.چند روز پیش یه استادی از ام آی تی کلی ازم تعریف کرده بود، اما دیدم نمره زبانم کمتر از حد لازمه، بهش ایمیل زدم که منم مشتاقم عزیزُم شاگرد شما بشم فقط مشکل این نمره زبانه میشه دانشجوتون بشم بعد دویاره امتحان بدم؟ که دیدم امروز ایمیل زده و توجه منو به لینک مدارک مورد نیاز دانشگاه جلب نموده!یعنی هیچی کار نمیتونم بکنم برات خودت میدونی و دانشگاه! ای بابا.ناهار کشک و بادمجون باحالی خوردیم با اُدوجون، بعد هم یه سر رفتیم بیرون متن جدیدی که نوشته رو پرینت بگیریم، میگیم آقا پرینت صفحه ای چنده؟ - 100 تومن. محض اطمینان اودو می پرسه خوب پرینت میگیره؟ - نه، درایوم خرابه، روش نقطه میندازه!  تازه خرابه دستگاش میگه 100، تا نپرسیم هم نم پس نمیده آقا! واقعا که

Sunday, December 12, 2010

آرامش از راه رسید

خدا رو شکر دوران گندِ دماغی ما هم تموم شد.امروز رو تقریبا به کنار هم بودن، گذروندیم .اُدو رفت سر تمرین و من هم باید بشینم این اِس. اُ. پی(وا چرا اینجا نمیشه انگلیسی نوشت!!)  کذایی رو بنویسم.فعلا برم پی نوشتن    

Saturday, December 11, 2010

کش دار شدن

نمیدونم شاید همین دلتنگی این روزها باعث شد که دوباره بنویسم،دلم قلمبه شده از خشم و دلتنگی، هر چی میگردم رگه های محبت پیدا نمیشه دیگه!! یا گه گاهی فقط حس میکنم عشقی هست،چقدر عجیب شدم!؟ در هرصورت طولانی شدنش جالب نیست،توصیه نمی شود

Friday, December 10, 2010

اولین پست

مدتها از بستن وبلاگ قبلیم گذشته و بالاخره فرصت شد وبلاگ جدید رو راه بندازم.چه روز مزخرفی هم راه افتاد!روزی که با  اودو(همسرم) دعوامون شد .مثلا الانم قهرم! انقدر از این وقتای کذایی بدم میآد